نشاط دل بجز از یاد یار ممکن نیست
ستاره صبح
صفـــای باغ بدون بهــار ممکن نیست
به راه عشق تو باید به تاب وتب سوزیم
که بی شراره شدن، وصل یار ممکن نیست
قدم گذار توای گل به دیده ام ، هرچند
دمیــدن تو دراین شوره زار ممکن نیست
مرا به قُلزُم مَوّاجِ عشق خود بکشــان
که درک عشق تودراین کنارممکن نیست
توآن ستاره ی صبحی که بی فروغ رخت
به ســر رساندن شبهای تار ممکن نیست
تو رمز راحت قلبی ، تویی تو ذکــرالله
بیــا که بی تو به دلها قرار ممکن نیست
تو آن بسیط چمنزاری، ای همیشه بهار
که وصفت ازمن بی برگ وبارممکن نیست
اگر هنوز نگاهم به توست میدانــــم
رسیــدن به تو بی انتــظار ممکن نیست
غلام درگه عشق است ((آذری)) به خدا
قسـم که بهتر از این افتخار ممکن نیست
شنبه 90/3/28 |