دیگر زجان سیرم، بیا برگرد مــولا
[ حسین آذری
منتهای آرزو
زین هجر می میرم ، بیا برگرد مولا
هر چند دورم از تو امـّـا بی رخ تو
از زنـــدگی سیرم، بیا برگرد مولا
از بس نشستم در غروب بی کسی ها
هـر جمعه دلگیرم، بیا برگرد مولا
مپسند چون رنگ شفق دلخون بمانم
در صبـح تقدیرم، بیا برگرد مولا
فصل جوانی با تو بودن عشــق دارد
از غـم مکن پیرم، بیا برگرد مولا
پرسند اگـر از منتــهای آرزویــم
ایـنست تکبیـرم، بیا برگرد مولا
از آذری گر جان طلب کردی بگوید
هر لحظه می میرم بیا برگرد مولا
شنبه 90/3/28 |